loading...
سایت تفریحی سرگرمی مسترفانی
Mohammad بازدید : 206 چهارشنبه 09 مهر 1393 نظرات (0)

اس ام اس های زیبا و خواندنی و دوبیتی های فوق العاده عاشقانه و احساسی مولانا را در روز ۸ مهر که روز بزرگداشت این شاعر نامی ایرانی است را در این مطلب از مسترفانی قرار داده ایم.امیدواریم این اشعار زیبا بر دل شما بنشیند و لذت ببرید.

 

اندر دل بی وفا غــم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مـرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غـم که هزار آفرین بر غم باد
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
حجره خورشید تویی، خانه ی ناهید تویی
روضه ی امید تویی، راه ده ای یار مرا
روز تویی، روزه تویی، حاص دریوزه تویی
آب تویی، کوزه تویی،
آب ده این بار مرا….
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
ای نرگس پر خواب ربودی خواب
وی لاله سیـراب ببردی آبم
ای سنبـل پرتاپ ز تو در تابم
ای گوهر کمیاب تو را کی یابم؟
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
 بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
قومی غمگین و خود مدان غم ز کجاست
قومی شادان و بیخبر کان ز چه جاست
چندین چپ و راست بیخبر از چپ و راست
چنین من و ماست بیخبر از من و ما است
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
ای دلبرو مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
گر شرم همی از آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه‌وار نیک و بد بنمائی
چون آینه روی آهنین باید داشت
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
من غلام قمرم ،غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو ،جز سخن گنج مگو
ورازاین بی خبری رنج مبر،هیچ مگو
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
گویند که عشق عاقبت تسکین است
اول شور است و عاقبت تمکین است
جانست ز آسیاش سنگ زیرین
این صورت بی‌قرار بالایین است
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
من محو خدایم و خدا آن منست
هر سوش مجوئید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم بشما
گویم که کسی هست که سلطان منست
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
بگذاشتی ام، غم تو مگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
هر ذره که در هوا و در هامونست
نیکو نگرش که همچو ما مجنونست
هر ذره اگر خوش است اگر محزونست
سرگشته خورشید خوش بیچونست
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نه ای
از بهر خـدا مکن فراموش مرا
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه عکس-بازیگران-زن.html" title="زن" target="_blank">زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
گویند که فردوس برین خواهد بود
آنجا می ناب و حور عین خواهد بود
پس ما می و معشوق به کف میداریم
چون عاقبت کار همین خواهد بود
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستم کن وز هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
بی‌عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی‌عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی‌جنبش عشق در مکنون نشود
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
صد نامه فرستادم
صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی
یا نامه نمی خوانی!
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
آنکس که ترا دید و نخندید چو گل
از جان و خرد تهیست مانند دهل
گبر ابدی باشد کو شاد نشد
از دعوت ذوالجلال و دیدار رسل
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک
به جز عشق به جز عشق دگر هیچ نکاریم
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
گفت لیلی را خلیفه این تویی؟ /از توشه مجنون پریشان و غوی! / از دگر خوبان تو افزون نیستی! / گفت :خاموش چون تو مجنون نیستی
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
بیرون ز جهان و جان یکی دایه‌ی ماست
دانستن او نه درخور پایه‌ی ماست
در معرفتش همین قدر دانم
ما سایه اوئیم و جهان سایه ماست
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
 من محو خدایم و خدا آن من است
هرسوش مجویید که در جان من است
سلطان منم و غلط نمایم به شما
گویم که کسی هست که سلطان من است
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوشست چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
تا در طلب گوهر کانی، کانی”
تا در هوس لقمه نانی، نانی”
این نکته و رمز اگر بدانی دانی”
هر چیز که در جستن آنی، آنی…
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
درویشی و عاشقی به هم سلطانیست
گنجست غم عشق ولی پنهانیست
ویران کردم بدست خود خانه‌ی دل
چون دانستم که گنج در ویرانیست
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -
عشقت به دلم درآمد و شاد برفت
بازآمد و رخت خویش بنهاد برفت
گفتم به تکلف دو سه روز بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
“مولوی”
- – - – - – - – - – - – - -

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این سایت در ساماندهی ثبت شده است و مطالب آن صرفا جهت سرگرمی هموطنان عزیز است و هدفی مغایر با احکام جمهوری اسلامی ایران ندارد با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 830
  • کل نظرات : 3335
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 982
  • آی پی امروز : 55
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 232
  • باردید دیروز : 142
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,348
  • بازدید ماه : 4,188
  • بازدید سال : 55,733
  • بازدید کلی : 1,669,577
  • کدهای اختصاصی
    عضویت سریع
    [Reg_Fast_Form]